نا جي غمگين دل من
راهت از بن بست بي فرداي من كج راه مي گردد
دلت را بر نگر بر دوش خود بگذار
برو كاينجا كسي مفهوم دستان قديست را نمي داند
دلت را بر چنين عشقي مگردان اينچنين آشفته , بي سامان
كه اينجا مردمان سردند و خاموشند
برو كاينجا همه جز ناله و آه و فغان چيزي نمي دانند
برو بگذار در تاريك گور سرد خود آسوده بر بندم دو چشمم را
مزارم را ببين…..پر زن تو اي شهزاده ي مغرور رويايم…
---------------------------------------
نمي دونم ميشه اسمشو گذاشت شعر يا نه به هر حال اولين متنم بود كه يكم از حالت نثر بيرون اومده بود و يه خورده اهنگ داشت…
راهت از بن بست بي فرداي من كج راه مي گردد
دلت را بر نگر بر دوش خود بگذار
برو كاينجا كسي مفهوم دستان قديست را نمي داند
دلت را بر چنين عشقي مگردان اينچنين آشفته , بي سامان
كه اينجا مردمان سردند و خاموشند
برو كاينجا همه جز ناله و آه و فغان چيزي نمي دانند
برو بگذار در تاريك گور سرد خود آسوده بر بندم دو چشمم را
مزارم را ببين…..پر زن تو اي شهزاده ي مغرور رويايم…
---------------------------------------
نمي دونم ميشه اسمشو گذاشت شعر يا نه به هر حال اولين متنم بود كه يكم از حالت نثر بيرون اومده بود و يه خورده اهنگ داشت…
<< Home