ياد داشت های زير زمينی

صداي همهمه مي آيد و من مخاطب تنهاي همه ي باد هاي جهانم....

19 January 2005

از هوای بارانی ات...

نگاه کن
آسمان چگونه هجرت ماهش را می گريد
پس مخواه که من رويای ستاره ی گمشده ی خود را در شبی چنين با تمامِ غربتِ غريبم مگريم.
تمام سهم من از نشانه های عبور تنها همان سوسويِ گمِ ستاره ی خواب آلوده ام بود
-------
پرنده ی هزار خوابِ بی عبورم صدرا !!
می دانی!
من از تمام بيغوله ها و شاهراه ها نمی دانم ز چه تنها راهِ عبور از پرچينِ خوابِ تو را به خاطر دارم.
تو مپُرس
که در شبی چنين که من تنها عطر پيراهن تو و هوای روشن باران را از خوابِ پُر ستاره ات به ياد دارم ، چشمهايم از ياد ِ کدامين رويا چنين بی قرار مــــــــــــــــی گريند... .