ياد داشت های زير زمينی

صداي همهمه مي آيد و من مخاطب تنهاي همه ي باد هاي جهانم....

23 August 2004

گسترده ی رويا

توی گسترده ی رويا......................ای سوار اسب ابلق
دنبال کدوم مسيری......................توی تاريکی مطلق
ای به رويا سر سپرده....................با تو ام ای همه خوبی
راهی کدوم دياری .......................اخه با اين اسب چوبی
با تو ام ای که تو فکرت...................با هر عشق و با هر اسمی
رهسپار فتح قلب........................ ماه پيشونی طلسمی
توی دستای نجيبت......................عکس ماه پيشونی داری
واسه پيدا کردن جاش...................دنيا رو نشونی داری
ماه پيشونی تو قصه .....................فکر بيداری تو خوابِ
خورشيد هفت آسمون نيست........عکس خورشيد توی آبِ...

sorry11


sorry11
Originally uploaded by
sanam.
من از دورها می ترسم. می ترسم دير معنای فاصله رو باور کنی و نتونی باهاش کنار بيای...

12 August 2004

بازوبند سبز

*مادر بزرگ
گم کرده ام در هياهوی شهر
آن نظر بند ســــــبز را
که در کودکی بسته بودی
به بازوی من
در اولين حمله ناگهانی تاتار عشق
خمره دلم بر ايوان سنگ و سنگ
شکست
دستم به دست دوست ماند
پايم به پای راه رفت
من چشم خورده ام
من چشم خورده ام
من تکه تکه از دست رفته ام
در روز روز زندگانيم

10 August 2004

سهم من

پلک هايم را که رها می کنم،
تو هستی و من
من هستم و غربت غريبی که هنوز هم گهگاهی فرياد سر حورده اش را در خم و پيچ لحظه های دلتنگم ، بر می آرد.
و تو گم می شوی
در همان غربت غريب...در همان فرياد رعد آسای زخمی ... در همان بی تابی لحظه های دلتنگ...
تو گم می شوی و تنها ، آهنگ مغموم صدايت می ماند که مصرانه در برابر آنهمه لحظه های غربت زده قد علم می کند
و حرف به حرف واژه هايت که ناجی وار خستگس لحظه هايم را می دزدند
و سپيدای بی ريای قلبت که تنم را در حرير مهربانش پنهان می کند
تو گم می شوی
و به جا می ماند همچنان در خلوتم آنچه سهم من از توست...

02 August 2004

سلاخی


سلاخی می گريست

.....به قناری کوچکی دل باخته بود

شاملو۱۳۶۳ .....................................................